قیافه!
از دیشب یا شاید بهتر بگم پریشب برای "م" قیافه گرفته ام.. اما او به جای اینکه بیاید از دل من دربیاورد بیشتر با من می جنگد!
کوتاه نمی آید نه از سر لجبازی بلکه از سر ندانستن!
خیلی بد است تجربه اول یک ادمی باشی! البته نقاط مثبتش خیلی زیاد است ها اما این بدی ها را هم دارد!
چه قدر که بهش گفتم بنشین دو سه تا رمان عاشقانه بخان تا دستت بیاید چگونه رفتار کردن را..
دلش به دلم هست من نیز هم! اما بعضی وقت ها نمیدانم چرا انطور که باید نیست.. نمیتوانم از خوبی هایش بگذرم اما..
این بار هم باز باید خودم کوتاه بیایم و داستان را فیصله دهم..
آنکه بیباده کند جان مرا مست کجاست
.
.
.
و آنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست