دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

شاید اینجا فقط برای خودم باشد
حرف هایی که فقط می توانم برای خودم بزنم
نمیخاهم مخاطبی داشته باشد غیر از ..

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

26 اسفند

پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۲۵ ق.ظ

 

دیروز بعد از یک هفته کش و قوس بالخره به ما اجازه مرخصی دادند تا تعطیلات را به مرخصی برویم. تا قبل از این هر روز یک حرفی میزدن که باید عده ای بمانند و با توجه به مسافت بچه ها به پادگان من هم باید یک نیمه از تعطیلات را در پادگان می ماندم. البته من مشکلی با این موضوع نداشتم اما خب وقتی میشود 20 روز در مرخصی بود چرا ده روز؟! بهر حال خدا روشکر که به همه مرخصی دادند.

یکشنبه تولدم بود. پایان 25 ساگی و اغاز 26 سالگی! کل شبش را نگهبان عابر بانک بودم! امسال به سادگی هرچه تمام تر تولدم گذشت فقط وفقط در خانه خانواده همیشه همراهم برایم جشن گرفتند همین! دوستانم هم همه مشغول زندگی های خودشان بودند.

نمیتوانم بگویم که سال خوبی داشتم اما میتوانم بگویم که سال بدی نداشتم. تقریبا هیچ اتفاق خاصی در این سال رخ نداد..

۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۶:۲۵
دچار ..

19 اسفند

پنجشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۲۳ ب.ظ


بیشتر از یک هفته از دوره کد تکاوری من در پرندک میگذرد، این سومین بار است که به خانه می ایم. دو دفعه پیش نصفه روز بود و صبح زودش باید به پادگان برمیگشتم ولی امروز که امدم جمعه هم هستم و شنبه باید به پادگان بروم.

تجربه این چندروز به قدری سخت و جالب و ازار دهنده و دوست داشتنی بود که اصلا نمیتوانم به ان کمیت بدهم چرا که هر لحظه اش به سک شکل بود ولی ان چیزی که میتوانم به قطعیت از ان بگویم این است که هیچ چیزش شبیه کارهایی که تا قبل از این کرده بودم نیست، نه صرفا سختی هایش که واقعا قسمت مهمی است.

لحظه ای نا امید  صرف میشوم و لحظه دیگر کمی امیدوار. خصوصا هفته اول تا بخاهم خودم را با شرایط وفق بدهم خیلی اذیت شدم خیلی بیشتر از خیلی. حالا نمیخاهم از عدم امکانات اولیه صحبت کنم ولی واقعا به عنوان یک تجربه جالب میتوانم از ان یاد کنم اما اصلا دلم نمیخاهد که کسی رو به ایت تجربه دعوت کنم بلکه حتی میخاهم همه را برحذر کنم!!!

خلاصه من باید دوماه این دوره را طی کنم چه خوب و چه بد، تمام سعیم را میکنم که با دید مثبت به ان نگاه کنم گرچه بعضی وقت ها نمیشود..

اما تحت هر شرایطی از خدا سپاسگزارم چرا که هرچه هست ازاوست. دو ماه را در اسایش کامل برای من در نظر داشت و الان شرایط دیگری. به هر حال هرچه باشد من با جان و دل پذیرایم..

۱۹ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۲۳
دچار ..

9 اسفند

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۵ ق.ظ

پایان ده روز مرخصی من

با سرعت باور نکردنی این ده روز تمام شد و من از فردا باید وارد مرحله بعدی سربازی بشوم

دوره کد تکاوری! اسم سنگینی و پر طمطراقی دارد و کمی هم خوفناک! اما کاملا شبیه یک هنوانه در بسته است و فردا باید رفت و دید که چه اتفاقی خواهد افتاد.

خدایا ازت سپاسگزارم و خواهشمندم که ادامه راهم را هموارتر نمایی..

۱۰ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۰۵
دچار ..

3 اسفند

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۵۲ ق.ظ

سلام

دروه دو ماهه اموزشی  من  در 30 بهمن ماه تمام شد. نمیتوانم بگویم که در این دو ماه مسیر جدیدی به روی من باز شد و یا اینکه چیز جدیدی یاد گرفتم. واقعا این دو ماهه اموزشی چیز خاصی برای من نداشت.

شنبه که روز تحلیف ما بود بعد از مراسم برگه های امریه ما رو دادن و هرکس جایی افتاده بود.

من همان پرندک یک پادگان اونورتر دوره کد تکاوری خوردم. کلا که دوره کد خوب است چرا که دو ماه دیگر از خدمت را به راحتی و بدون مسئولیت میگذرانی.

اما دوتا موضوع باعث درگیری ذهن من شده یکی اینکه باز همان پرندک افتادم و مسئله دوری و بد مسیری و مهم تر از ان سردی شدید هوا و مسئله دوم همان تکاوری بودن دوره کد است که من واقعا نمیدانم یعنی چه؟! اگر همان تصور من از تکاوری باشد که احساس میکنم اشتباهی مرا برای این کار انتخاب کردن مرا چه به تکاوری!!

اما بهر حال من از خدا شاکرم چرا که میتوانستم اصلا تهران نباشم و یک جای خیلی دوری بیفتم.

بهر حال که خداوند بهترین حالت را برای من در نظر گرفته است.

البته تا ده اسفند مرخصی داریم و مشخص نیست که چه بهره ای از ان میبرم!

۰۳ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۵۲
دچار ..