دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

شاید اینجا فقط برای خودم باشد
حرف هایی که فقط می توانم برای خودم بزنم
نمیخاهم مخاطبی داشته باشد غیر از ..

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

29 اردیبهشت

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۰۴ ب.ظ

نفس های اخر اردیبهشت است.. دو روز دیگر تمام می شود و من هنوز یک اتفاق نیفتاده ی اردیبهشتی دارم!

اصلا شاید بخاطر همین است که تا به الان اتفاق نیفتاده، من همه حسابم روی حرف های میتراست و انگار نه انگار که این عالم خدایی دارد!

در بهترین وضعیت روحی عمرم قرار دارم..

یک اتفاق جالبی که وجود دارد این است که من همیشه در رابطه هایم خیلی خودم را شیفته یا با ذوق نشان نمی دادم، همیشه دست بالا را داشتم و همیشه ان کسی که ناز می کرد بودم اما این بار چنان من عنان کار از کف داده ام که بیا و ببین!

منی که هوس هوس به کسی زنگ نمی زنم، منی که هیچ وقت غرورم اجازه نمیداد که یک سری کار ها را بکنم، باید رفتارهای الانم را ببینی!

اون روز بهش میگفتم که من که وا دادم  و با تمام وجودم تورو میخوام اما تورو نمیدونم چیکاره ای! البته به شوخی گفتم!

بهم گفت که اگه واقعا نمیفهمی که منم تورو میخوام که ول معطلیم!

خلاضه تو خوب وضعیتی هستیم و تنها بدیبش اینه که هفته ای یک بار میبینیم همو من دلم میخاد که هر روز همو ببینم!! اما تقریبا هر روز تلفنی صحبت میکنیم!

خدا یا خیلی ممنونم.

۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۰۴
دچار ..

بیست و سه اردیبهشت

دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۲:۵۰ ب.ظ

سلام

در نیمه پایانی اردیبهشت هستیم..

می توانم بگویم که بهترین اردیبهشت عمر 28 ساله ام را گذراندم.. دل درر گرو دل دیگری دادم و اوضاع بر وفق مراد..

گرچه بعضی وقت ها حساس می شوم اما او راه و رسم ذوست داشتن را بلد است و دلم به بودنش گرچه همیشگی نیست گرم است..

ماه رمضان امده و من هم بر خلاف تعجب خودم تا به الان همه روز ها روزه بودم!

تقریبا هر روز بعد از ظهر باهم تلفنی صحبت میکنیم اوقات خوشی می گذرد ..

امروزم قراراه افطار باهم باشیم..

تنها نکته ای که باید درست بشود مسئله شغل است که گویا در مراحل اداری اش است و اگر خدا لطف کند و اتفاق خاصی نیفتد کم کم دررست می شود..

خدایا به حق این روز های عزیز  خودت لطف کن و همه چیز را درست کن..

۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۵۰
دچار ..

14 اردیبهشت

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۲۲ ب.ظ

سلام

از چهارشنبه هفته پیش تا جمعه شب رفته بودیم بوشهر.

یک سفر سه روزه که به غایت خوش گذشت. لحظه هایی که به جرات به بهترین شکل گذشت و حس خوبی که کاش تمام نمیشد!

اینکه تو با کسی که دوستش داری صبح را شب کنی و شب را صبح، بهترین اتفاق ممکن است..

به قدری برایم شیرین بود که واقعا نمیدانم چه درباره اش بگویم..

حس خوبی که بسیار دلتنگش شده ام همه فکر به سمت خاطراتش می رود!

۱۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۲۲
دچار ..

8 اردیبهشت

يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۳۲ ق.ظ

سلام

گرچه روزهای خوبی رو در سال جدید سپری میکنم البته صرفا به لحاظ روحی! چون به لحاظ جسمی که همون ابتدای سال یه ویروسی گرفتم که نابودم کرد و بعدش داستان دندون عقل که هنوز ادامه داره و اذیتم میکنه اما خب به لحاظ روانی اروومم!

اتفاقی که تو این چند سال کمتر برام پیش اومده بود.. من به یه منطقه امنی رسیدم خداروشکر.

تنها کمبودی که وجود داره نداشتن شغل اینده داره! ینی من از بعد عید همش خونه ام و سرکار نمیرم. این خیلی منو اذیت میکنه. چند نفری یه قول هایی دادن ولی هنوز عملیاتی نشده.

از طرفی فشار خانواده برای ازدواج هم برایم مسئله ای شده!

من هنوز تکلیفمو با خودم نمیدونم که ایا واقعا میتونم به یک کس دیگه ای زندگی مشترکی تشکیل بدم؟!

میتونم بگم که این یکی از بزرگ ترین ترس هامه! البته بیشتر نگران طرف مقابلم هستم تا خودم.

الان بنظر خودم تنها نیازم داشتن یه شغلیه که بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم.

خدایا من به این اردیبهشت خیلی دل بستم! بیا و تو این اردیبهشت همه اتفاقات خوب رو برام رقم بزن!

۰۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۳۲
دچار ..

3 اردیبهشت

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

سلام

یک هفته ده روز اخیر را درگیر دندون عقل بودم! به این صورت که سه سالی می شد که دکتر بهم گفته بود که باید بیای و دندون عقلتو بکشی اما من هی به تاخیر مینداختم که خلاصه بعد عید گفتم که برم این کارو انجام بدم.

وقت گرفتم و رفتم ولی به محضی که رو یونیت دندونپزشکی نشستم چنان ترسی بر من غلبه کرد که به دکتر گفتم که من مشکلی با دندون عقلم ندارم و اذیتم نمیکنه پس نیازی نمیبینم که بکشمش! دکتر گفت که پوسیده شده و به باقی دندونات اسیب می رسونه و باید این کارو انجام بدی اما الان برو و زمانی بیا که امادگیشو داشته باشی!

خلاصه بعد این داستان انقد که همه گفتن که برو بکش و قرار نیست اتفاقی بیفته و این حرفا که من دوباره برای هفته بعدشوقت دکتر گرفتم و کلی با خودم کلنجار رفتم که یه دندونه دیگه میکشیش حالا یه مقداری هم درد داره! قطعا باعث مرگ نمیشه!

رفتم دکتر و بی حسی رو زد برام و میخاست شروع کنه که من تپش قلب گرفتم! و تمام تنم شروع کرد به لرزیدن! به دکتر گفتم که سعی کن مرحله به مرحله بریم جلو چند دقیقه کار کنی و بمن دو سه دقیقه فرصت  بدی تا اروم بشم! بعد دو سه بار که این کارو کردیم یهو من دچاره حمله عصبی شدم به طوریکه به شدت تمام بدنم می لرزید و یکم بعدش بغضم ترکید و شروع به گریه کردم و حدود نیم ساعتی همین حالت رو داشتم و به هیچ وجه اروم نمیشدم!

حالا من موندم با یه دندون لق که نشد پروسه کشیدنش تکمیل بشه و بیش از یک هفته اس که از دردش نه خواب دارم نه خوراک!

این هفته هم رفتم پیش یه فوق تخصص دیگه ای که با فن بهتری برام این کار رو انجام بده تحت یه ریلکسیشنی که خیلی سرش شلوغ بود و قرار شد تا دوماه اینده بهم وقت بده!

موندم با این درد چجوری باید سر کنم!!

حالا همه این مباحث به کنار ما هفته بعد قراره بریم بوشهر!!

فکر کن .. میخایم بریم باهم مسافرت! البته که خب اون یه کنگره ای اونجا دعوته اما مهم اینه که به من گفت که بیا باهم بریم و منم از خدا خاسته گفتم باشه!

بلیط هواپیماو هتل و این  داستانا رو امروز رزرو کردم و از الان تا چهارشنبه دیگه دل تو دلم نیست که میخایم باهم به سفر بریم!

خدایا شکرت!

حالا فقط کار پیدا کنم دیگه همه چی ردیف میشه!


۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۰۰
دچار ..