دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

شاید اینجا فقط برای خودم باشد
حرف هایی که فقط می توانم برای خودم بزنم
نمیخاهم مخاطبی داشته باشد غیر از ..

بود ایا؟!؟

سه شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۱۲ ق.ظ

امروز (دیروز) هم تهران بود اصلا امده بود تهران تا  دنبال کار های کارت پایان خدمتش باشد که به مشکل خورده بود. بعد صبحانه با من خدا حافظی کرد تا برود و کارش را انجام دهد و من هم برایش ارزوی خیر کردم تا کارش به سرانجام برسد.. و به من گفت تا بعد از ظهر به پارک ملت بروم تا با هم باشیم! البته نه مثل مردم که میروند پارک ملت تا قدم بزنند و دست در دست هم ، تا عاشقانه بسراییم! نه! بلکه بنابر جلسه ای که قرار بود انجا برگزار کند با چند نفر دیگر به من هم گفت بروم.. و من هم قول ندادم که می روم ولی رفتم..

ما شبی را تا صبح کنار هم بودیم! البته که او خاب بود و هیچ لذت مصاحبتی نداشتیم و قبلش هم که فرصتی برای دو نفره بودن نداشتیم! یا دوست او بود یا "ع" که امده بود درباره فلانموضوع با هم صحبت کنند..

به هر حال من هیچ سهم منحصر به فردی از او نداشتم.. واین برای من عذاب اور است..

بعد از ظهر که قرار شد تهران بماند من گفتم برویم خانه ما ولی او گفت که به خانه دایی اش می رود و دیگر زحمت نمیدهد و من هم گفتم که زحمتی نیست و خوشحال می شویم اما او به خانه دایی اش رفت و گفت شب اگر خاستم دنبالش بروم و برویم بیرون باهم..

ولی من انگیزه خاصی برای با او بودن دیگر ندارم چرا که هر بار به نحوی انگونه که میخاستم نشده است و دیگر بار بعدی برایم جذابیت ندارد..

به خانه که امدم به قدری خسته و گرسنه بودم بودم که گیاه خاری را کنار گذاشتم و یک بشقاب زرشک پلو با مرغ نوش جان کردم! و بعدش هم خابیدم.. وقتی بیدار شدم دیگر دیر شده بود و نمیتوانستم بروم پیشش! البته اگر میخاستم بروم میتوانستم نخابم و خستگی را تحمل می کردم اما خب .. نه ! شاید بیشتر نمی خاستم که بروم.. حتی خاب ماندم و نتوانستم به بدرقه بچه ها که به مشهد می رفتن هم برسم!!

حالا نمیدانم فردا چه اتفاقی خاهد افتاد؟!؟ ایا می توانم اورا ببینم؟ ایا اگر دیدمش میشود یک دل سیر با هم باشیم؟ او برای من؟؟

نمی دانم.. و این نمیدانم ها مرا اذیت می کند! بیشتر سعی میکنم اگر قرار به دیدن شد با بچه ها باشد چرا که در جمع لااقل ناراحتی ام کمتر است و می گویم که خب جمع بوده است دیگر و شاید او در جمع معذب است و .. این طوری خودم را دلداری می دهم..


کنار و

بوس و

اغوشش..

چه گویم چون نخاهد شد؟!

۹۴/۰۵/۱۳