دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

شاید اینجا فقط برای خودم باشد
حرف هایی که فقط می توانم برای خودم بزنم
نمیخاهم مخاطبی داشته باشد غیر از ..

دلسرد..

چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۲ ق.ظ
چرا بعد از این همه انتظار حالا که تو امده ای همان شهری که من هستم اوضاع انگونه که باید رقم نمی خورد؟؟
ایا تو فرق کرده ای؟ ایا تو دیگر ان فرد سابق نیستی؟ چطور قبلا در حضور دیگران هم محبتت را از من دریغ نمی کردی اما الان .. حتی در حالی که کسی پیشمان نیست هم..
پیش خودم فکر میکنم که شاید دیگر برایت اهمیتی ندارم.. اخر هر گونه فکر میکنم با خودم دلیل این همه بی اعتنایی را متوجه نمیشوم.. اخر خوش انصاف بعد از این همه مدت هم را دیده ایم.. کمی گرم تر.. کمی عاشقانه تر.. به قدری از جانب تو سردی می بینم که دارد فراموشم می شود همه ان روزهای خوب و گرمی را که با هم داشتیم..
ایا باید قبول کنم که دیگر ان روز ها تمام شده است و دیگر تکرار نمی شود؟؟
اگر این را بدانم تکلیفم با خودم مشخص می شود لااقل هردفعه با امیدی به سمتت نمی ایم و بعد با کوهی از ناراحتی برگردم..
من در این روزهای اخر هفته ای که تو تهران هستی تمام سعی ام را میکنم تا بتوانم رای تورا بزنم! تا شاید حداقل برای چند دقیقه هم همان حس گذشته ی با تو بودن را تجربه کنم.. من سعی ام را میکنم اما گاهی به قدری دلسرد می شوم که میخاهم فقط فراموش کنم.. اخر باورم نمی شود چگونه می شود ان همه مهر و محبت به یکباره تمام شود؟؟
خدایا خودت ماجرا را طوری رقم بزن تا که هر انچه خیر است همان بشود.. هرچند که خوشایند حال من نباشد..

حالم چو دلیری‌ست که از بختِ بدِ خویش
در لشکرِ دشمن، پسری داشته باشد

۹۴/۰۵/۱۴