درد!
يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۱۸ ق.ظ
نمیدانم چه م شده است..
کلا چند وقتی است که هیچ چیزی نمیدانم . در برزخ زندگی میکنم..
اینقدر فکر و خیال در سرم هست که نمیدانم چه کار میکنم..
این سوختگی دست هم درد مارا مضاعف کرده! خودم کم درد و غصه داشتم حالا این وسط یکی دیگر هم اضافه شده است..
از او خبری ندارم.. از اویی که تمام زندگی من بود . سخت تر اینجاست که همه با کنایه و تمسخر سراغش را از من میگیرند.. و من ..
تنها اتفاق خوب این روز هایم کسی است که دوست داردم و دوست دارمش اما خب حضورش همیشگی نیست .. کسی التیام درد هایم هست اما انطور که باید نه! ینی میخاهم بیشتر باشد..
من درد دارم .. درد..
کلا چند وقتی است که هیچ چیزی نمیدانم . در برزخ زندگی میکنم..
اینقدر فکر و خیال در سرم هست که نمیدانم چه کار میکنم..
این سوختگی دست هم درد مارا مضاعف کرده! خودم کم درد و غصه داشتم حالا این وسط یکی دیگر هم اضافه شده است..
از او خبری ندارم.. از اویی که تمام زندگی من بود . سخت تر اینجاست که همه با کنایه و تمسخر سراغش را از من میگیرند.. و من ..
تنها اتفاق خوب این روز هایم کسی است که دوست داردم و دوست دارمش اما خب حضورش همیشگی نیست .. کسی التیام درد هایم هست اما انطور که باید نه! ینی میخاهم بیشتر باشد..
من درد دارم .. درد..
مرا به طوفان داده ای
خودت کجایی..
خودت کجایی..
۹۴/۰۶/۰۱