اسووده..
پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۴ ب.ظ
دو هفته ای میگذرد اما هنوز جایش درد میکند..
هنوز نتوانسته ام باور کنم که تسبیح عاشقانه ها دانه به دانه چه شد؟؟..
همه چیز خووب بود اما به ناگاه ان زمانی که انتظارش را داشتم همه چیز عوض شد..
من هنوز در بهتم، در شُکم، در بغضم که چرا؟؟
این چند وقته بیشتر از هر هر وقتی راحت بغضم میترکد.. اصلا نمیتوانم خودم را کنترل کنم..
هی با خودم میگویم که ایا مقصر من بودم؟ نکند که من کاری کرده بودم .. اما هر بار که می نشینم و از اول ماجرا را بررسی میکنم جایی برای تقصیر خودم پیدا نمیکنم..
برایم یک خاب اسوده چنان ارزوی دوردستی شده استکه نمیدانم کی به ان می رسم! شب ها تازه شروع سختی است ..
روزگار سختی دارم .. خیلی سخت .. همه اش به درد می گذرد و فکر و خیال..
ندانستم که پیمانم نپایی
۹۴/۰۶/۰۵