دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

شاید اینجا فقط برای خودم باشد
حرف هایی که فقط می توانم برای خودم بزنم
نمیخاهم مخاطبی داشته باشد غیر از ..

چه بگویم..

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۵۰ ب.ظ

گفتن نداره!
اما کلا من تو زندگی ادم غد و مغروری ام! و کلا اهل این نیستم که بخام با کسی مدارا کنم! ینی همیشه همه با من مدارا کردن! و نازمو کشیدن به خاطر همینم یکم لوس بار اومدم!
اما از اولین بار که همو دیدیم نمیدونم چی شد که همه این اخلاقام رفت کنار! اصلا شاخ بازی در نیاوردم.. دلم نمیخاست که اذیتت کنم بلکه میخاستم پیشت باشم! اولش فکر کردم شاید توهم زدم !!
مگه میشه؟!مگه داریم؟!
من؟! منی که کلا به زور به یکی لبخند میزنم؟!؟
دوستام که بیشتر با منن اخلاق منو میدونن که کلا عادت ندارم با کسی گرم بگیرم ولی شما برای من فرق میکردی! نمیدونم چرا بی اختیار همه اخلاقام رفت کنار!
اون بچه پر رویی که به کسی توجه نمیکرد حالا تمام توجهش سمت شما بود!!!
تقریبا شده بودی تمام زندگیش! تمام لحظات زندگیم با فکر کردن به تو میگذشت!
اینقدری که از بعد این عید دلتنگت بودم و شبا روزا به تو فکر میکردم اگه به خودم و جهان فکر کرده بودم شاید به جا انیشتین من قانون جاذبه رو کشف می کردم!!
همه فکر و ذهنم شده بودی..

لحظه شماری میکردم برا اینکه ببینمت.. خدا شاهده که تو ایم مدت چی برمن گذشته..

تا اینکه با هزار زحمت امدم انجایی که ای کاش نمی امدم.. خیلی سخت بود این کار برای من! یک نوع هجرت به حساب می امد اما برای رسیدن به تو امدم!

نمیدانم چرا اما ان انتظاری را که داشتم با ان مواجه نشدم! شاید انتظار من خیلی بالا بود! اما با توجه به رفتار هایی که در جهادی از تو دیده بودم انتظار زیادی نداشتم!

من با کلی ارزو  امده بودم اما سفر به کامم تلخ شد.. خیلی..

دو روز بعدش تو  امدی شبی را با هم بودیم! اصلا باورم نمیشد چنین چیزی را.. همین حتی حضورت برای من دلچسب بود.. اما من دوست داشتم بیشتر با هم باشیم!
 اما خب رقم نخورد تو چند روزی را  و من هم نتوانستم با تو باشم..

و بعد هم رفتی..


این حرف ها را 27 مرداد ماه نوشته بودم
میخاستم به او بگویم اما نگفتم..
۹۴/۰۶/۰۹