دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

شاید اینجا فقط برای خودم باشد
حرف هایی که فقط می توانم برای خودم بزنم
نمیخاهم مخاطبی داشته باشد غیر از ..

لعنتی

شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۴ ق.ظ
هر کاری میکنم نمی شود..
میگویم که دارم سعی میکنم که عادت کنم .. که فراموش کنم .. اما نمی شود.
هی سعی میکنم خودم را سرگرم کنم خودم را مشغول کنم تا به او فکر نکنم اما دست اخر یاد او نمیگذارد که ارام باشم
هر کاری میکنم نمی شود
چهارهفته ای میشود که به بی وفایی او پی برده ام.. اوایل با قدرت میگفتم که دیگر برای من تمام شده است اما الان بعد از گذشت چهار هفته دیگر نمیتوانم بگویم او برای من تمام شده است .. او تا همیشه در زندگی من جاری است حتی اگر خودش نخاهد و نباشد
من نمی توانم اورا فراموش کنم یعنی این مدت هر کاری را که باید انجام دادم اما نتوانستم
در و دیوار گواهی بدهند اری هست ..
تا اخر عمر گوشه ای از دل من را اشغال کرده است.. هر چه می خواهمت از یاد برم ممکن نیست    من تور دوست نمیدارم اگر بگذاری..
درد سختی است.. در همین یک ماه اخیر من شکل های مختلفی از درد را تجربه کرد. از سوختگی دست بگیر تا نارفیقی و بی معرفتی و .. اما هیچ کدامشان به اندازه این درد سخت نبود از هر کدامشان می شود با اغماض عبور کرد و لی این یکی را نه ..
در این مدت شبی نبوده است که با گریه نخابم.. کل زندگی ام را یک بغض لعنتی فرا گرفته ..
من سعی خودم را میکنم که فراموشش کنم اما چه سعی باطلی..
خسته شده ام .. از زندگی خسته شده ام ..

به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام
دل تورا می طلبد دیده تو را می جوید
۹۴/۰۶/۱۴