دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

شاید اینجا فقط برای خودم باشد
حرف هایی که فقط می توانم برای خودم بزنم
نمیخاهم مخاطبی داشته باشد غیر از ..

قمار

يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۳ ب.ظ

خنک ان قمار بازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
.
.
.
این بیت را هفته گذشته با خودم مرور میکردم، زمانی که بچه ها قرار بود به شمال بروند اخر هفته و من هم گفتم که نمی ایم هرچند که اصرار کردند اما من گفتم که برایم جذابیتی ندارند امدن، همچانکه هفته قبل بر اساس تعهدی به دیگری رفته بودم اما این بار واقعا دلم نمیخاست بروم..
تا اینکه پیشنهاد دیداری را در شمال به من دادند..این که فلانی که برای من مهم است صحبت کنیم و او هم به شمال بیاید و شب را با هم باشیم..
اولش مخالفت کردم و هنوز بر تصمیم خودم که نمی روم پا برجا بودم چرا که واقعا دلگیر بودم و در صورتی واقعا امیدی به روی خوش نمیدادم و ترس از یک اتفاق بدتر همه اش در ذهنم جولان میداد اما بعد از مدتی به خودم گفتم بالاتر از سیاهی رنگی نیست و باید قمار کنم.. اگر امد و خوب بود و با هم وقتی را گذراندیم که چه خوب اما اگر.. که..
تصمیم به قمار گرفتم هر چه بادا باد..
برای این تصمیم چه قدر هزینه که پرداخت نکردم.. مقابله با  مخالفت خانواده جهت سفر که منجر به اخرین مسافرت من شد و قرار شد که بعد از این دیگر به مسافرت نروم یک طرف، تا رو انداختن به رفیقی جهت قرض کردن پول(که این یکی از همه چیز برای من سخت تر است و دومین بار این سختی را برای فلانی تحمل کردم :/) تا روی حرف خودم در جای دیگر نماندن و نرفتن به قراری که از دو هفته قبل قولش را داده بودم و ..
به هر حال رفتم با هر چه که بود..
قبلش با دیگر دوستم کلی فکر کردیم برای برنامه غذایی شبی که قرار بود او بیاید در اخر به نتیجه رسیدیم که مرغ هندی درست کنیم با سوپ و دسر و ..
از ظهرش شروع کردیم به کار کردن و زحمت کشیدن تا شب و شب هنگام زنگ زد و گفت که نمی رسد بیاید..

..
و فردایش وقت برگشتن بود.. و ما به سمت تهران برگشتیم..


دیگر در این قمار نباید زیان دهم..
۹۴/۰۷/۰۵