همین است زندگی!
از اخرین باری که اینجا نوشتم بیشتر از یک سال میگذرد. یک سالی که سراسر ماجرا و اتفاق بود برای من که مجال توضیح ان وجود ندارد.
نمیدانم از پارسال وضعیتم بهتر شده است یا بدتر اما هرچه که هست هنوز هم تنهایم. البته دیگه مثل سال گذشته از عذاب نمیکشم شرایط را قبول کرده ام و با ان کنار امده ام و دارم زندگی ام را میکنم.
تنها چیزی که شاید بد باشد این است که هیچ چیزی دیگر جذابیتی برایم ندارد، غصه از دست دادن یا به دست نیاوردن چیزی را نمیخورم، تلاشی برای عوض کردن شرایط نمیکنم، خیلی ایستا نشسته ام تا بگذرد!
حدود 12 روز دیگر به سربازی اعزام میشوم! نمیدانم خوشحال باشم یا نارحت!
تنها چیزی که دوست دارم این است که یک اتفاقی بیفتد و این زندگی زود تر پایان بگیرد!
همه اذعان میکنند که من دیگر شوقی ندارم، و فقط زنده ام و زندگی نمیکنم!
نمیدانم قرار است چه بشود!
کوتاه سخن
یار وفادار نبود..