دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

دچار

دچار یعنی.. نه وصل ممکن نیست.. همیشه فاصله ای هست.. دچار باید بود..

شاید اینجا فقط برای خودم باشد
حرف هایی که فقط می توانم برای خودم بزنم
نمیخاهم مخاطبی داشته باشد غیر از ..

۲۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

قسمت

سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۴ ب.ظ

داستان لب ساحل رفتن و افتابه اب هست.. شده حکایت من!

با چه ذوق و شوقی به شمال امدم..

دیشب که رسیدیم شمال اسمسی دادم که ما شمال هستیم! علاوه بر این که کلی ابراز خوشحالی کرد در اخر گفت که قرار است برود رودسر و کلی ابراز اشتیاق دیدار و ..!

قبلش تنکابن بود! از نوشهری که ما هستیم تا تنکابن فاصله زیادی نبود اما رودسر خیلی دور است حدود 134 کیلومتر! نمیدانم در حالت فعلی چه کاری می شود کرد..

همه فکر و برنامه ام این بود که می رویم و او تنکابن است و دیداری حاصل می شود اما در حال حاضر با وجود نبودنش چه می شود کرد؟!

ینی هرچه این مدت فکر و برنامه داشتم به باد رفت..

کلا از دیشب ان اهمیتی که شمال امدن برایم داشت از بین رفت! دیگر مهم نیست که کجاییم و چه می شود.. مهم این بود که او شمال است و من به خاطر او به .. و . . و .. رو زده بودم که به شمال برویم و انها را مطابق خاسته ام اورده بودم شمال! اما حالا چه سود..

نمیدانم قسمت است یا  چه اما به هر حال این سفر برای من که لذتی ندارد.. و انگیزه ای برای ماندن دیگر نیست..

نمیشد بعد این همه مدت حالا این زمان او در شهر خودش می ماند؟؟

لااقل یک روز دیرتر می رفت؟؟

چه بگویم.. سهم من هم این است دیگر..


به خاب نیز نمی بینمش

چه جای وصال..

۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۸:۲۴

شوق دیدار!

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۰ ق.ظ

در همین نیمه های شب پس از بحث های فراوان تصمیم به شمال رفتن گرفتیم!

و من به مراد قلبی ام رسیدم! البته تنها 50 درصدش که به رفتن بستگی داشت! 50 درصد باقی مانده اش باید در شمال محقق شود!

به هر حال که ایشالا فردا بعد نماز ظهر حرکت میکنیم تا روزه مان هم باطل نشود.

البته این ها تماما فرضیه هایی است که من چیده ام و هنوز با خانواده ان هارا مطرح نکرده ام امیدوارم که مخالفتی از جانب شان صورت نگیرد..

هوا خاه توام جانا و میدانم که

میدانی

۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۴:۲۰